انگلستان
انگلستان (به انگلیسی: England) نام نیمه? جنوبی جزیره بریتانیای کبیر و یکی از چهار بخش کشور پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی است.[1][2][3]
این منطقه از شمال با اسکاتلند و از غرب با ولز هممرز است و مهمترین و عمدهترین جزء تشکیلدهنده? کشور بریتانیا است. مرزهای آبی این کشور در شمال غرب دریای ایرلند، در جنوب غرب دریای سلتی و در شرق دریای شمال هستند، و در جنوب نیز کانال مانش آن را از اروپای قارهای و کشور فرانسه جدا میکند.
انگلستان دارای بیش از یکصد جزیره کوچک و بزرگ است که از جمله آنها میتوان به جزیره وایت و جزیره من اشاره کرد. شهر لندن پایتخت انگلستان و در عین حال پایتخت پادشاهی بریتانیا است. پرآبترین رود انگستان، رود تیمز است که از میان شهر لندن میگذرد و به دریای شمال میریزد.
مساحت این کشور 130?395 کیلومتر مربع و جمعیت آن تا واپسین سرشماری در سال 2014 میلادی 54?316?600 نفر بودهاست
دوران پیش از تاریخ و قدمت[ویرایش]
قدیمیترین نشان وجود انسان در انگلیس کنونی به حدود 780 هزار سال پیش برمیگردد که انسان پیشگام (Homo antecessor) در آن میزیستهاست. قدیمیترین استخوان انسان خردمند باستانی که در انگلستان کشف شده 500 هزار سال قدمت دارد. گرچه انسان مدرن در سومین (آخرین) بخش دوره پارینه سنگی در این منطقه میزیسته، اما بشر تنها در طول 6000 سال گذشته در این منطقه بهطور دائم ساکن شدهاست. پس از آخرین عصر یخبندان فقط پستانداران بزرگ مثل کرگدن پشمالو، ماموت و بایسن در این جزیره حضور داشتند و احتمالاً 11 هزار سال پیش انسان خردمند وارد بریتانیا شد. تحقیقات ژنتیک نشان میدهد که آنها از بخش شمالی شبه جزیره ایبری به این سرزمین آمدند. در آن زمان انگلیس با ایرلند و خاک اصلی اروپا متصل بود و با آب شدن یخها و بالا آمدن آب دریاها حدود ده هزار سال پیش از ایرلند و حدود دو هزار سال بعد از اروپای قارهای جدا شد.
ورود فرهنگ بیکر (اروپای غربی پیش از تاریخ تا عصر برنز) به این سرزمین در حدود 2500 سال قبل از میلاد، ظروف غذایی و آشامیدنی ساخته شده از خاک رس و همچنین ظروفی را که در پالایش سنگ معدن گداخته مس استفاده میشود به ساکنان آن معرفی کرد. بناهای بزرگ دوران نوسنگی مانند استون هنج و آوبری در این زمان ساخته شد. مردم فرهنگ بیکر برنز را از حرارت دادن توأم قلع و مس، که در این منطقه به وفور یافت میشد، تولید کرده و بعدها آهن را از سنگ معدن آهن به دست آوردند. توسعه ذوب آهن باعث ساخت گاوآهنهای بهتر، ایجاد کشاورزی نوین (به عنوان مثال، روش زمینداری سلتیک) و همچنین تولید سلاحهای مؤثر تر شد.
در طول عصر آهن، فرهنگ سلتیک، که برآمده از فرهنگ هالشتات و لاتنه بود، از مرکز اروپا وارد انگلستان شد. زبان گفتاری در طول این زمان بریتونی بود. با استناد به جغرافیای بطلمیوس جامعه قبیلهای بود و در حدود 20 قبیله در منطقه وجود داشت. دستهبندیهای اولیه این قبایل ناشناخته ماندهاند چرا که بریتانیاییها در آن زمان خواندن و نوشتن نمیدانستند. آنها همانند سایر همسایگان امپراتوری روم مدتها از پیوندهای تجاری با رومیان بهرهمند بودند. ژولیوس سزار فرمانروای جمهوری روم در سال 55 پیش از میلاد دو بار به بریتانیا حمله کرد و اگرچه عمدتاً ناموفق ماند اما توانست پادشاه ترینووانتس را مطیع خود سازد.
رومیها در سال 43 میلادی در زمان سلطنت امپراتور کلودیوس به بریتانیا حمله کردند و به دنبال آن بیشتر مناطق بریتانیا را تصرف کرده و آن را به نام استان انگلیسبه امپراتوری روم الحاق نمودند. مشهورترین قبیله بومی که تلاش کردند در برابر رومیان مقاومت کنند کاتوولانیها به فرماندهی کاراتاکوس بودند. پس از آن، قیام به رهبری بودیکا، ملکه ایچه نی، با خودکشی او پس از شکست در نبرد واتلینگ استریت به پایان رسید. این دوران شاهد غلبه فرهنگ یونانی رومی و آشنایی با قانون رومی، معماری رومی، سیستمهای فاضلاب، بسیاری از اقلام کشاورزی و ابریشم بود. در قرن سوم میلادی، امپراتور سپتیموس سوروس در ابوراکوم (یورک امروزی) درگذشت و در پی آن کنستانتین امپراتور بعدی اعلام شد.
اگرچه دقیقاً مشخص نیست مسیحیت اولین بار چه زمانی وارد انگلستان شد، اما یقیناً پیش از قرن چهارم میلادی و احتمالاً خیلی زودتر از آن بودهاست. به اعتقاد سینت بید، الئوتروس مبلغانی را از رم و به درخواست لوسیوس فرمانروای بریتانیا در سال 180 میلادی به آنجا فرستاد تا اختلافاتی را که در برگزاری مراسم مذهبی به روش شرقی و غربی وجود داشت و مایه دردسر کلیسا شده بود حل و فصل کنند. روایات مرتبط به گلستونبری مدعی معرفی مسیحیت طریق یوسف الرامی است اما دیگران به رواج آن از سوی لوسیوس معتقدند. تا سال 410 میلادی و در دوران افول امپراتوری روم، بریتانیا با پایان حکومت روم در این کشور و خروج یگانهای ارتش روم، برای دفاع از مرزها در قاره اروپا و شرکت در جنگهای داخلی مواجه شد. جنبشها و مبلغان سلتیک مسیحی و رهبانی مانند پاتریک (قرن 5 - ایرلند) و در قرن ششم برندان در کلونفرت، کومگال در بنگور، دیوید در ولز، آیدن در لیندیسفرن کلوکبا درآیونا رونق گرفتند. این دوره از مسیحیت در احساسات، سیاست، اعمال و الهیات از فرهنگ باستانی سلتیک تأثیر گرفت. "جماعت"های محلی در جامعه رهبانی محوریت یافتند و رهبران رهبانی بیشتر شبیه سران قبیله، و برعکس سیستم سلسله مراتبی کلیسای تحت سلطه روم، در مرتبه یکسانی قرار میگرفتند (نگاه کنید به مسیحیت اولیه، برندان لهان، چاپ لندن، 1968).[5]
قرون میانه[ویرایش]
خروج ارتش روم بریتانیا را در معرض هجوم جنگجویان دریانورد بیدین اروپای شمال غربی، عمدتاً آنگلها، ساکسونها و جوتها قرار داد که مدتهای طولانی سواحل استان رومی انگلیس را مورد تهاجم قرار داده و شروع به سکونت در آن (در ابتدا در بخش شرقی کشور) کرده بودند. پیشروی آنها پس از پیروزی انگلیسیها در نبرد کوه بادون برای چند دهه متوقف، اما مجدداً از سر گرفته شد. آنها ابتدا زمینهای مسطح و حاصلخیز را تسخیر کردند و تا پایان قرن ششم، نواحی تحت کنترل بریتونها به یک سری مناطق محصور جداگانه در اراضی ناهموار و سنگلاخ غرب کشور محدود شد. متون متعلق به این دوره اندک است و توصیف کمی از آن به دست میدهد و بعضاً به همین دلیل دوران تاریک نامیده میشود. اختلاف نظرها درباره? ماهیت و گسترش سکونت آنگلوساکسونها در بریتانیا نیز به همین دلیل است. مسیحیت تحت سلطه روم در سرزمینهای تسخیر شده عمدتاً از بین رفت اما از سال 597 میلادی و توسط مبلغانی از رم و به رهبری آگوستین مجدداً آغاز شد. اخلافات بین مسیحیت رومی و سلتی در سال 664 با پیروزی سنت رومی در شورای ویتبی به پایان رسید. این شورا در گر چه در ظاهر در مورد نحوه کوتاه کردن مو و تاریخ عید پاک بود، اما مهمتر از آن تفاوتهای مسیحیت رومی و سلتیک درباره? قدرت، کلام و عمل را در نظر داشت.
به نظر میرسد که در طول دوره اسکان تازه واردان، زمینهای تحت تصرف به صورت مناطق متعدد تکهتکه در مالکیت قبیایل مختلف بودهاست، اما در قرن هفتم میلادی، یعنی زمانی که مجدداً شواهد قابل توجهی از اوضاع آن در دسترس است، کشور تقریباً مرکب از یک دوجین پادشاهی شامل نورثامبریا،مرسیا، وسکس، آنگلیای شرقی، اسکس، کنت و ساسکس بودهاست. پس از آن در طول چند قرن متمادی این روند یکپارچگی و ثبات سیاسی ادامه یافت. قرن هفتم شاهد مبارزه برای هژمونی بین نورثامبریا و مرسیا بود که در قرن هشتم منجر به برتری مرسیا شد. در اوایل قرن 9 مرسیا جای خود به عنوان قدرت برتر را به وسکس واگذار کرد. بعدها در همان قرن افزایش حملات دانمارکیها به اوج خود رسید و منجر به فتح شمال و شرق انگلستان و سرنگونی پادشاهی نورثامبریا، مرسیا و آنگلیای شرقی گردید. وسکس تحت فرمانروایی آلفرد کبیر به عنوان تنها پادشاهی انگلیسی باقیمانده بود و جانشینان او به تدریج قلمرو خود را در نواحی تحت تصرف دانمارکیها گسترش دادند. این وقایع موجبات اولیه اتحاد سیاسی انگلستان را ابتدا در سال 927 در زمان اتلستن فراهم کرد و پس از آن و بعد از درگیریهای بیشتر در سال 953 در زمان ادرد انگلستان این اتحاد مستحکم تر گردید. موج تازه حملات اسکاندیناوی در اواخر قرن دهم با فتح کامل انگلستان توسط اسون یکم (دانمارک) در سال 1013 و مجدداً توسط پسرش کانوت بزرگ در 1016 به پایان رسید. آنها انگلستان را تبدیل به مرکز یک امپراتوری کوتاه مدت در دریای شمال کردند که شامل دانمارک و نروژ نیز میشد. اما در سال 1042 سلسله سلطنتی بومی دوباره به دست ادوارد خستو بازسازی شد.
اختلاف بر سر جانشینی ادوارد منجر به پیروزی نورمنها بر انگلستان به دست ارتش تحت فرمان دوک ویلیام نورماندی در سال 1066 گردید. نورمنها خود اصلاً از اسکاندیناوی بودند و در اواخر قرن 9 و اوایل قرن 10 در نرماندی ساکن شده بودند. این پیروزی تقریباً به سلب کامل مالکیت از نخبگان انگلیسی و جایگزینی آن با یک اشرافیت جدید فرانسوی زبان منجر شد که کلامشان باعث تأثیری عمیق و دائمی در زبان انگلیسی گردید.